آنیتا جوجو

منبع مطالب مفید و کوتاه برای اپلیکیشن های اجتماعی مثل تلگرام ، وایبر ، واتساپ و ...

آنیتا جوجو

منبع مطالب مفید و کوتاه برای اپلیکیشن های اجتماعی مثل تلگرام ، وایبر ، واتساپ و ...

این سایت منبعی از مطالب مفید ، روشنگرانه و کوتاه در زمینه های پاسخ به شایعات ، آشپزی ، اشعار مربوط به امامان ، پاسخ به شبهات وهابیت ، مطالب جذاب و زیبا و دستچین شده و ... است که منبعی کامل برای استفاده در اپلیکیشن های اجتماعی و فضاهای مجازی مثل تلگرام ، وایبر ، واتس اپ ، کوکو ، و ... بشمار می رود . به دوستان خود این سایت را معرفی کنید و ما را از نظرات و انتقادات خود بی نصیب نگذارید . این سایت هر روز یا هفته ای چند بار به روز می شود .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب با موضوع «داستانهای شگفت» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

🔥 امام باقر(ع) در برابر اوبامای وقت ! 


در سده اول هجری صنعت کاغذ(بخوانید هسته ای) در انحصار رومیان(غربیها) بود . مسیحیان مصر نیز که کاغذ می ساختند به روش رومیان و بنا بر مسیحیت نشان پدر – پسر و روح القدس (وابستگی به غرب و عدم استقلال) را بر آن می زدند . 


عبدالملک اموی – خلیفه وقت - مرد زیرکی بود ، کاغذی از این نوع را دید و در مارک آن دقیق شد و فرمان داد آن را به عربی ترجمه کنند و وقتی معنای آن را دریافت ، خشمگین شد که چرا در مصر که کشوری اسلامی است مصنوعات باید چنین نشانی داشته باشد . لذا به فرماندار مصر دستور داد که کاغذها را خود تولید کرده و بر روی آن شعار توحید درج کنند و به فرمانداران تمام بلاد اسلامی دستور داد که از کاغذ جدید با شعار توحیدی استفاده کنند . (خودکفایی در صنعت هسته ای)


کاغذهای جدید با نشان توحید اسلامی رواج یافت و به شهرهای روم رسید و خبر را به قیصر روم (اوبامای وقت ) دادند و او در نامه ای به عبدالملک خلیفه مسلمین نوشت : 


صنعت کاغذ همواره با نشان روم بود (آپارتاید هسته ای و اجازه عدم ورود اعضای جدید در باشگاه) و اگر کار تو در منع آن درست است پس خلفای گذشته اسلام خطاکار بودند و اگر آنان به راه درست رفته اند پس تو در خطا هستی (ایران نیازی به داشتن برنامه هسته ای ندارد ) من همراه این نامه برای تو هدیه ای فرستادم (قطعات هواپیما )و دوست دارم که شرایط را به حالت قبل برگردانی  اما عبدالملک هدیه را نپذیرفت . 


قیصر دگر بار هدیه ای دوچندان برای او گسیل داشت ( واردات قطعات خودرو ) اما عبدالملک باز هم هدیه را رد کرد . 


قیصربرای بار سوم هدیه ای بیشتر فرستاد (اقساط پول های بلوکه شد ) این بار نوشت اگر این بار هم پیشنهاد مرا پذیرفتی که هیچ اما اگر نپذیری فرمان می دهم که ضرب سکه طلا - که مسلمین مصرف کننده آن بودند و خود قادر به تولید آن نبودند - همراه با دشنام به پیامبر اسلام باشد . (تهدید به تحریم اقتصادی بیشتر و فلج کننده و نیز حمله نظامی)


آنگاه چون دشنام بر پیامبرتان را بر روی سکه ها ببینی عرق شرم بر پیشانیت نقش می بندد . (زانو زدن در برابر غرب)


(((در واقع کل این فرایند ، همان سیاست هویج و چماق از سوی قیصر (اوبامای وقت ) در برابر خلیفه مسلمین بود )))


عبدالملک در پاسخ بیچاره ماند و گفت فکر کنم که ننگین تر از من در اسلام مولودی زاده نشده چون با این کار سبب شدم به پیامبر اسلام دشنام دهند ( عدم اعتماد به نفس در برابر غرب )


یکی از حاضران گفت تو چاره کار را می دانی اما به عمد آن را وا می گذاری . عبدالملک گفت وای بر تو چاره چیست ؟


فرد گفت : باقر ال محمد (ع) ! (ولایت)


او پذیرفت و از حضرت استمداد کرد و به پیک قیصر گفت مدتی صبر کن تا پاسخ تو آماده شود . عبدالملک داستان را به امام گفت و ایشان عرض کردند تهدید قیصر عملی نخواهد شد (اگر خدا را یاری کنید ، خدا شما را یاری می کند )


اما چاره کار این است که صنتعگران را بیاوری تا به ضرب سکه بپردازند و بر یک رو سوره توحید و بر روی دیگر نام پیامبر را حک کنند . بدین ترتیب از مسکوکات رومی بی نیاز می شویم . (اقتصاد مقاومتی و اتکا بهتولید داخلی ) 


سپس حضرت توضیحاتی درباره وزن سکه ها و حک کردن تاریخ و شهر تولید کننده دادند . (ابلاغ سیاستهای اقتصاد مقاومتی ) 


عبدالملک دستور امام را عملی ساخت و به همه بلاد دستور داد که از سکه های جدید استفاده کنند و فرستاده روم را از تصمیم خود آگاه ساخت .


پیک به روم برگشت و ماجرا را به قیصر گزارش داد و اطرافیان قیصر از او خواستند که تهدید خود را عملی کند (تحریم بیشتر و حمله نظامی) اما قیصر گفت من خواستم که او را تحریک کرده و به خشم آورم (بیانات آقا : استکبار بیشتر مقصود خود را از راه تهدید و ارعاب پیش می برد) و اینک دیگر این کار بیهوده است (ناامیدی قیصر) چون در بلاد اسلامی دیگر با پول رومی معامله نمی کنند . ( بیانات آقا : دشمنی استکبار وقتی پایان می یابد که از ضربه زدن به ملت ایران ناامید شود )

منبع روایت:

1. کتاب پیشوای پنجم، نظری منفرد علی.

2. زندگانی امام باقر علیه‌السلام، احمد حیدری، ص 43 - 40، جهاد سازندگی خراسان، اوّل، 1373 ش.


http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=113475



 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir



  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

نصیب شدن طی الارض

 ﻧﺼﻴﺐ ﺷﺪﻥ « ﻃﻰّ ﺍْﻟﺎَﺭْﺽ »


 ﻓﺎﺿﻞ ﻣﺤﻘﻖ ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﻯ ﻣﻴﺰﺭﺍ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻣﺠﺘﻬﺪ ﺷﻴﺮﺍﺯﻯ، ﻧﺰﻳﻞ ﺳﺎﻣﺮﻩ - ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ - ﻧﻘﻞ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺳﻴﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﻰ ﺭﺷﺘﻰ ﻛﻪ ﻏﺎﻟﺐ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻳﺎﺿﺎﺕ ﺷﺮﻋﻰ ﻭ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﺕ ﻧﻔﺴﺎﻧﻴﻪ ﮔﺬﺭﺍﻧﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺗﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺣﺎﺝ ﻗﻮﺍﻡ ﻧﺠﻒ، ﻃﻠﺒﻪ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ 

 ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻋﻠﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻃﻠﺎﺏ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﺨﺺ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺩﺭﺏ ﺑﺎﺏ ﻃﻮﺳﻰ ﺍﺳﺖ ( ( ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ) ) ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻬﺪﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﻭﺍﺩﻯ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺸﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻴﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺠﺎ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ، ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﻧﺠﻒ ﻭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻓﺮﺳﻨﮓ ﻭﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﺍﻩ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺭﻭﻯ ﺍﺳﺖ، ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻳﻦ 

 ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻧﻤﺎﻳﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﻢ، ﭘﺲ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺻﺎﻟﺢ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺭﻓﺎﻗﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺤﻜﻢ ﺷﺪ ﺭﻭﺯ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻃﻠﺎﺏ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺒﺎﺣﺜﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺮﺑﻠﺎﺣﺮﻛﺖ ﻛﻦ ﻭ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﺑﺒﻴﻦ ﺭﻓﻴﻖ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ ؛ ﭼﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﻏﺮﻭﺏ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺗﺎﺀﺛﺮﻯ ﻧﺰﺩ ﺭﻓﻴﻖ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺍﻇﻬﺎﺭ 

 ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﻛﺮﺩﻡ. ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﻬﻤﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻟﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﻠﺎﻥ ﻃﻠﺒﻪ ﺭﻓﻴﻘﻢ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ ﻭ ﻣﺘﺎﺀﺳﻔﺎﻧﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﺮﺳﻰ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﮔﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ ﺧﺪﺍ ﻗﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺪ، ﭘﺲ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ، ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻭﺍﺩﻯ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﻓﺖ، ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﺷﻨﺒﻪ ﻛﻪ 

 ﺭﻓﻴﻘﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺸﺎ ﺭﻓﻴﻖ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ. ﭼﻮﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ، ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺑﺮﺁﻣﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺟﺎﮔﺮﺝ ﺑﺸﻮﺩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺍﻯ ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﮔﺮﺩﻡ. ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ‌ﺍﻡ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﻫﻮﺍ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ 

 ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﮔﻨﺒﺪ ﻣﻄﻬﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﻴﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺻﺮﻑ ﺷﺎﻡ ﻣﺨﺘﺼﺮﻯ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﻏﺮﺽ ﺍﺯ ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺮﺩﻡ ﺷﻤﺎ ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻟﺤﺎﻝ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﻣﺮﺍ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻰ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﻜﻨﻢ ﺗﺎ ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﻧﺼﻴﺐ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺸﻮﺩ. 

 ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺳﺮّ ﺍﻭ ﻓﺎﺵ ﺷﺪﻩ، ﺻﻴﺤﻪ ﺍﻯ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﭼﻮﺏ ﺧﺸﻚ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺁﻣﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺍﻯ ﺳﻴﺪ! ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺁﻗﺎﺳﺖ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﻨﺒﺪ ﻣﻄﻬﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻩ، ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﺸﺪ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﺴﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ 

 ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﻯ ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺳﻴﺪﺭﺷﺘﻰ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻧﺪ. 

 کتاب #داستان های #شگفت

آیت الله شهید دستغیب


منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

 

منبع مطالب کوتاه و آماده برای فضای مجازی :

http://anitajoojoo.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

ﺗﻠﺎﻭﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ


ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻛﺎﺯﺭﻭﻧﻰ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺣﺘﻀﺎﺭ، ﻣﻴﺮﺯﺍﻯ ﻣﺤﻠﺎﺗﻰ ﺷﺮﻭﻉ فرمود به تلاوت  آیات آخر سوره ﺣﺸﺮ

ﻭ ﻣﻜﺮﺭ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺁﻳﻪ: ( ﻫُﻮَﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﺍﻟﱠﱠﺬﻯ ﻟﺎ ﺍِﻟﻪَ ﺍِﻟﺎّ ﻫُﻮَﺍﻟْﻤَﻠِﻚُ ﺍﻟْﻘُﺪّﻭُﺱُ ﺍﻟﺴﱠﱠﻠﺎﻡُ )

ﻫﻤﻴﻨﺠﺎ ﺭﻭﺡ ﺷﺮﻳﻔﺶ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻋﻠﻰ ﺍﺭﺗﺤﺎﻝ ﻓﺮﻣﻮﺩ ( ﻭَﻟﺎ ﻳَﺨْﻔﻰ ﻟُﻄْﻔُﻪُ )

ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ، ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻤﻴﺮﺩ

ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﺭﺯﻭﻯ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ: ( ﻭَﻓﻰ ﺫﻟِﻚَ ﻓَﻠْﻴَﺘَﻨﺎ ﻓَﺲِ 

 ﺍﻟْﻤُﺘَﻨﺎﻓِﺴُﻮﻥَ ) 


 ﺍَﻟﻠّﻬُﻢﱠﱠ ﺍﺟْﻌَﻞْ ﺧﺎﺗَﻤَﺔَ ﺍَﻣْﺮِﻧﺎ ﺧَﻴْﺮﺍ ﺑِﺠﺎﻩِ ﻣُﺤَﻤﱠﱠﺪٍ ﻭَﺁﻟِﻪِ ﺍﻟﻄّﺎﻫِﺮﻳﻦَ ( ﻉ ) 


کتاب #داستان های #شگفت

آیت الله شهید دستغیب


منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

 

منبع مطالب کوتاه و آماده برای فضای مجازی :

http://anitajoojoo.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

ﺍﺟﻞ ﺣﺘﻤﻰ ﻋﻠﺎﺝ ﻧﺪﺍﺭﺩ


ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﻏﻠﺎﻣﺤﺴﻴﻦ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﺒﺎﻛﻮ ﻓﺮﻭﺵ، ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻗﺎﻯ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﻣﺤﻤﺪ ﺟﻌﻔﺮ ﻣﺤﻠﺎﺗﻰ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺽ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺠﺔ ﺍﻟﺎﺳﻠﺎﻡ ﺷﻴﺮﺍﺯﻯ، ﺣﺎﺝ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻦ، ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻋﻠﻤﺎ، ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺑﺴﺘﺮﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﺭ 

 ﻫﺮﻳﻚ ﺍﺯ ﻣﺸﺎﻫﺪ ﻣﺸﺮﻓﻪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻴﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻛﻦ ﻣﺘﺒﺮﻛﻪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﻮﻓﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺍﺧﻴﺎﺭ ﻣﻌﺘﻜﻒ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﻔﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺻﺪﻗﻪ ﻫﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺳﻠﺎﻣﺘﻰ ﺣﻀﺮﺗﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺮﻛﺎﺕ ﺩﻋﺎﻫﺎ ﻭ ﺻﺪﻗﻪ‌ﻫﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ. 

 ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﻛﻠﻤﺎﺕ، ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ( ( ﻳﺎ ﻣَﻦْ ﻟﺎ ﻳَﺮُﺩﱡﱡ ﺣِﻜْﻤَﺘَﻪُ ﺍﻟْﻮَﺳﺎﺋِﻞُ ) )، ﮔﻮﻳﺎ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻠﻬﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺟﻞ ﺣﺘﻤﻰ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻭﺳﻴﻠﻪ‌ﻫﺎ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻯ ﺍﺯ ( ( ﺣﻜﻤﺖ ﺣﺘﻤﻰ ﺍﻟﻬﻰ ) ) ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ. 


کتاب #داستان های #شگفت

آیت الله شهید دستغیب


منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir


منبع مطالب آماده و کوتاه برای فضای مجازی :

http://anitajoojoo.blog.ir 

  • آنیتا جوجو