آنیتا جوجو

منبع مطالب مفید و کوتاه برای اپلیکیشن های اجتماعی مثل تلگرام ، وایبر ، واتساپ و ...

آنیتا جوجو

منبع مطالب مفید و کوتاه برای اپلیکیشن های اجتماعی مثل تلگرام ، وایبر ، واتساپ و ...

این سایت منبعی از مطالب مفید ، روشنگرانه و کوتاه در زمینه های پاسخ به شایعات ، آشپزی ، اشعار مربوط به امامان ، پاسخ به شبهات وهابیت ، مطالب جذاب و زیبا و دستچین شده و ... است که منبعی کامل برای استفاده در اپلیکیشن های اجتماعی و فضاهای مجازی مثل تلگرام ، وایبر ، واتس اپ ، کوکو ، و ... بشمار می رود . به دوستان خود این سایت را معرفی کنید و ما را از نظرات و انتقادات خود بی نصیب نگذارید . این سایت هر روز یا هفته ای چند بار به روز می شود .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستانهای زیبا» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ﺗﻠﺎﻭﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ


ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻛﺎﺯﺭﻭﻧﻰ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺣﺘﻀﺎﺭ، ﻣﻴﺮﺯﺍﻯ ﻣﺤﻠﺎﺗﻰ ﺷﺮﻭﻉ فرمود به تلاوت  آیات آخر سوره ﺣﺸﺮ

ﻭ ﻣﻜﺮﺭ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺁﻳﻪ: ( ﻫُﻮَﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﺍﻟﱠﱠﺬﻯ ﻟﺎ ﺍِﻟﻪَ ﺍِﻟﺎّ ﻫُﻮَﺍﻟْﻤَﻠِﻚُ ﺍﻟْﻘُﺪّﻭُﺱُ ﺍﻟﺴﱠﱠﻠﺎﻡُ )

ﻫﻤﻴﻨﺠﺎ ﺭﻭﺡ ﺷﺮﻳﻔﺶ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻋﻠﻰ ﺍﺭﺗﺤﺎﻝ ﻓﺮﻣﻮﺩ ( ﻭَﻟﺎ ﻳَﺨْﻔﻰ ﻟُﻄْﻔُﻪُ )

ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ، ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﻤﻴﺮﺩ

ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﺭﺯﻭﻯ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ: ( ﻭَﻓﻰ ﺫﻟِﻚَ ﻓَﻠْﻴَﺘَﻨﺎ ﻓَﺲِ 

 ﺍﻟْﻤُﺘَﻨﺎﻓِﺴُﻮﻥَ ) 


 ﺍَﻟﻠّﻬُﻢﱠﱠ ﺍﺟْﻌَﻞْ ﺧﺎﺗَﻤَﺔَ ﺍَﻣْﺮِﻧﺎ ﺧَﻴْﺮﺍ ﺑِﺠﺎﻩِ ﻣُﺤَﻤﱠﱠﺪٍ ﻭَﺁﻟِﻪِ ﺍﻟﻄّﺎﻫِﺮﻳﻦَ ( ﻉ ) 


کتاب #داستان های #شگفت

آیت الله شهید دستغیب


منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

 

منبع مطالب کوتاه و آماده برای فضای مجازی :

http://anitajoojoo.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

#داستان های کوتاه و آموزنده :


درویش تهی دست


درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .

کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟

درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا همکریم .

آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟

درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .

ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .



 منبع مطالب آماده برای فضای مجازی :

http://anitajoojoo.blog.ir


منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو