حقیقتی در مورد خواجه عبدالله انصاری که کسی نمی داند !
خواجه عبدالله مبارک انصاری را بعضی گفته اند پدرش مبارک باغبان بود . روزی صاحب باغ به باغ آمد و به او گفت فورا مقداری انار شیرین بیاور تا بخوریم . مبارک چند اناری بیاورد و صاحب باغ بچشید و گفت ترش است . برو انار شیرین بیاور .
چند مرتبه مبارک انار آورد و صاحب باغ بعد از چشیدن گفت اینها ترش است برو انار شیرین بیاور .
بالاخره صاحب باغ ناراحت شد و رو به مبارک کرد و گفت تو هنوز بعد از مدتی که در این باغ هستی درخت انار ترش را از شیرین تمیز نمی دهی ؟
مبارک در جواب گفت : صحیح است که من مدتی است که در این باغ هستم اما هنوز از انار این باغ نخورده ام کا بدانم کدام درخت ترش و کدام شیرین است . چون که شما فقط نگهبانی و آبیاری باغ را به عهده ی من واگذار کرده اید و از شما اجازه نگرفتم که از میوه های باغ استفاده کنم .
صاحب باغ تعجب می کند و او را مورد امتحان قرار می دهد و می فهمد که مبارک راست می گوید و به او علاقه پیدا می کند تا آنکه دخترش را به ازدواج او در می آورد و خداوند هم بر اثر پاکی و صداقت مبارک ، از این ازدواج فرزندی به او عطا می کند به نام عبدالله که هنوز نامش بر زبانهاست و در احوالات او چنین آمده است :
شخصی به عبدالله مبارک ، عارف معروف گفت : خواب دیدم یک سال از عمر تو بیشتر نمانده است .
عبدالله مبارک در جواب گفت : روزگار درازی پیش ما نههدی . یکسال دیگر ما را اندوه هجران می باید کشید و تلخی فراق می باید چشید .
ثمره ی مراقبت از مال مردم
*************
#داستانهای واقعی #رزق حلال و حرام
منبع مطالب آماده برای فضای مجازی :
http://anitajoojoo.blog.ir
منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :
http://aksestan.blog.ir