آنیتا جوجو

منبع مطالب مفید و کوتاه برای اپلیکیشن های اجتماعی مثل تلگرام ، وایبر ، واتساپ و ...

آنیتا جوجو

منبع مطالب مفید و کوتاه برای اپلیکیشن های اجتماعی مثل تلگرام ، وایبر ، واتساپ و ...

این سایت منبعی از مطالب مفید ، روشنگرانه و کوتاه در زمینه های پاسخ به شایعات ، آشپزی ، اشعار مربوط به امامان ، پاسخ به شبهات وهابیت ، مطالب جذاب و زیبا و دستچین شده و ... است که منبعی کامل برای استفاده در اپلیکیشن های اجتماعی و فضاهای مجازی مثل تلگرام ، وایبر ، واتس اپ ، کوکو ، و ... بشمار می رود . به دوستان خود این سایت را معرفی کنید و ما را از نظرات و انتقادات خود بی نصیب نگذارید . این سایت هر روز یا هفته ای چند بار به روز می شود .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان های کوتاه و آموزنده واتساپ وایبر تلگرام» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مردى که کمک خواست


به گذشته پرمشقت خویش مى اندیشید , به یادش مى افتاد که چه روزهاى تلخ و پر مرارتى را پشت سر گذاشته , روزهایى که حتى قادر نبود قوت روزانه زن و کودکان معصومش را فراهم نماید . با خود فکر مى کرد که چگونه یک جمله کوتاه - فقط یک جمله - که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت , به روحش نیرو داد و مسیر زندگانیش را عوض کرد , و او و خانواده اش را از فقر و نکبتى که گرفتار آن بودند نجات داد .


او یکى از صحابه رسول اکرم بود . فقر و تنگدستى براو چیره شده بود . در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده , با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود , و

 4وضع خود را براى رسول اکرم شرح دهد , و از آن حضرت استمداد مالى کند .


با همین نیت رفت , ولى قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم به گوشش خورد : (( هرکس از ما کمکى بخواهد ما به او کمک مى کنیم , ولى اگر کسى بى نیازى بورزد و دست حاجت پیش مخلوقى دراز نکند , خداوند او را بى نیاز مى کند )) . آن روز چیزى نگفت , و به خانه خویش برگشت . باز با هیولاى مهیب فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود روبرو شد , ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد , آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید : (( هرکس از ما کمکى بخواهد ما به او کمک مى کنیم , ولى اگر کسى بى نیازى بورزد خداوند او را بى نیاز مى کند )) . این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید , به خانه خویش برگشت . و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان مى دید , براى سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم رفت , باز هم لبهاى رسول اکرم به حرکت آمد , و با همان آهنگ - که به دل قوت و به روح اطمینان مى بخشید - همان جمله را تکرار کرد .


این بار که آن جمله را شنید , اطمینان بیشترى در قلب خود احساس کرد . حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است . وقتى که خارج شد با قدمهاى مطمئنترى راه مى رفت . با خود فکر مى کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت . به خدا تکیه مى کنم و از نیرو و استعدادى که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده مى کنم , واز او مى خواهم که مرا در کارى که پیش مى گیرم موفق گرداند و مرا بى نیاز سازد .


با خودش فکر کرد که از من چه کارى ساخته است ؟ به نظرش رسید عجالة این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمى جمع کند و بیاورد و بفروشد . رفت و تیشه اى عاریه کرد و به صحرا رفت , هیزمى جمع کرد و فروخت . لذت حاصل دسترنج خویش را چشید . روزهاى دیگر به اینکار ادامه داد , تا تدریجا توانست از همین پول براى خود تیشه و حیوان و سایر لوازم کار را بخرد . باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانى شد .


روزى رسول اکرم به او رسید و تبسم کنان فرمود : (( نگفتم , هرکس از ما کمکى بخواهد ما به او کمک مى دهیم , ولى اگر بى نیازى بورزد خداوند او را بى نیاز مى کند )) ( 1 )

.

1 . اصول کافى , ج 2 , صفحه 139 - (( باب القناعة )) . و سفینة البحار , ماده (( قنع )) .



نقل از کتاب " داستان راستان " شهید مطهری (ره)


*************


منبع مطالب آماده برای فضای مجازی :

http://anitajoojoo.blog.ir


منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir 



  • آنیتا جوجو