آنیتا جوجو

منبع مطالب مفید و کوتاه برای اپلیکیشن های اجتماعی مثل تلگرام ، وایبر ، واتساپ و ...

آنیتا جوجو

منبع مطالب مفید و کوتاه برای اپلیکیشن های اجتماعی مثل تلگرام ، وایبر ، واتساپ و ...

این سایت منبعی از مطالب مفید ، روشنگرانه و کوتاه در زمینه های پاسخ به شایعات ، آشپزی ، اشعار مربوط به امامان ، پاسخ به شبهات وهابیت ، مطالب جذاب و زیبا و دستچین شده و ... است که منبعی کامل برای استفاده در اپلیکیشن های اجتماعی و فضاهای مجازی مثل تلگرام ، وایبر ، واتس اپ ، کوکو ، و ... بشمار می رود . به دوستان خود این سایت را معرفی کنید و ما را از نظرات و انتقادات خود بی نصیب نگذارید . این سایت هر روز یا هفته ای چند بار به روز می شود .

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۲۷ مطلب با موضوع «مطالب و داستاتها و اشعار کوتاه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

هرکجا سفره شود پهن، کنارش نمک است

نمک سفره ی افطار دعای فرج است...

"اللهم عجل لولیک الفرج"



 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

مهم مهم مهم مهم 

همگروهی محترم:.

چند وقتی هست که پست های مشکوک داخل گروها ارسال میشه.لطفا خودداری کنید از ارسال این پست ها.

 من تحقیق کردم با یه یکی از دوستان مهندس نرم افزار این نوع مطالب رو با یه نرم افزار ادیتور برنامه نویسی باز کردیم و باورتون نمیشه چه کدهای دیدیم و هرچی که داخلشون بود مربوط به اطلاعات شخصی افراد هست.

از کپی کردن شماره ها,عکس ها و اطلاعات شخصی که به یه سروری فرستاده میشه که واسه جمع آوری اطلاعات.

اون تغییر شکل مطالب فقط و فقط برای بازی دادن کاربرا هست لطفا مواظب باشد که اینا همشون کدهای هک هستن.

به چند مورد از این پیام ها اشاره میکنم که متوجه قضیه بشین. 

مثلا : 

1-این دیگه راسته ضرر ک نداره فقط بفرست تو یک گروه دیگه ببین چی میشه . تمام شکلکا عوض میشه.کاری از دکتر میرقادری نابغه هند.

2- اگه این مطلب رو بفرستی گوشی شما باطریش شارژ میشه .

3-اینو بفرست تو یه گروهی تاریخ تولدت نمایان میشه !!!

و صدها مورد دیگه که فقط واسه دزدی اطلاعات مردم درست میشه.

هر مطلبی که دیدین در این زمینه هست رو دقت کنید و کپی نکنید.

اگه یکم به ذهنتون فشار بیارین خیلی راحت متوجه اینجور مسائل مشکوک میشد میشین.

.

.

.

این مطلبو واسه دوستاتون و تو گروه های دیگه کپی کنید تا از این موضوع با خبر بشن.

چون تمام اطلاعاتشون در خطره.



 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

یک مهندس روسی، تعدادی کارگر ایرانی استخدام کرد. کارگرها موقع اذان، نمازشونو می خوندند. یه روز مهندس روسی بهشون اخطار داد که اگه موقع کار، نماز بخونید آخر ماه از حقوقتون کم میکنم! بعضیا از ترس اینکه حقوقشون کم نشه نماز رو بعد از کار میخوندن و بعضی هم همچنان اول وقت..

آخر ماه شد

مهندس به اونائیکه نماز اول وقت رو ترک نکرده بودند بیشتر از حقوق عادی (ماهیانه) داد!

بقیه بهش اعتراض کردند که چرا به اینا حقوق بیشتری دادی؟!

گفت: اهمیت دادن این افراد به نماز و چشم پوشی از کسر حقوق، نشون میده ایمانشون بیشتر از شماست؛ این تیپ آدما هیچوقت در کار خیانت نمی کنند همونطور که به نمازشون خیانت نکردند!

کسانی که به خدا خیانت نکنند 

به خلق خدا هم خیانت نمی کنند


 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

ما بهش میگیم "آقا"

چون "آقا" رو از هر طرف که بخونی آقاست!


⭐فدایی زیاد داره.

⭐20ساله داره ایران رو،با تمام شرایط عجیب غریبش رهبری میکنه، هرکی جاش بود ،پنج سال اول جا میزد!


⭐تو کشور خودش مظلومه امّا تو دنیا کلی طرفدار داره.


⭐400هزار نفر تو نیویورک و کالیفرنیا ، مقلدشن.


⭐شخص اول حکومته اما وقتی لعیا زنگنه و الهام چرخنده تو برنامه سال تحویل تلویزیون، عید رو بهش تبریک گفتن، به خاطر این حرفشون، کلی هزینه دادن چه حرفا که نثارشون نشد.


⭐همون آقایی که هیچکسی، عکسای منتشر شده از خونه شو،باور نکرد.


⭐زندگیش آدمو به قلب تاریخ میبره، 

علی بن ابیطالب و زندگی ساده و...


⭐همون آقایی که عاشق کتابه


⭐همون آقایی که همیشه خرابکاری های دولت ها و مسئولین ،به حسابش گذاشته میشه.


⭐همون آقایی که رهبریه"سینه سپر کرده ها" مقابل اسراییل بچه کش و داعش سلاخ رو به عهده داره.


⭐همون آقایی که لب تر کنه عاشقاش براش جون میدن.


⭐همون آقایی که اشاره کنه ،تلاویو و حیفا با خاک یکسان میشه.


⭐همون آقایی که هیچ وقت کم نمیاره،مثل مرد ،وایساده پای حرفش.


⭐همون آقایی که نزدیکترین دوستاش دشمن ترین دوستاشن.


⭐همون آقایی که سالهاست سایه سنگین"بعضیا"رو ،رو دوشش  تحمل میکنه با اینکه خیلی خوب خاطره تعریف میکنن.


⭐همون آقایی که تو سابقه ی مبارزاتی اش ،کسی به پاش نمیرسه.


⭐اصلاً کدوم رهبر دنیا روی موکت و فرشِ جهیزیه خانومش زندگی میکنه؟ بدون اینکه تو بوق و کرنا کنه که من با فقیر و بیچار ه ها همدل هستم!


⭐همون آقایی که بدترین توهین ها و تهمت هارو بهش میزنن درحالیکه حتی یه جمله هم در موردش اطلاع ندارن و اون میشنوه و تحمل میکنه و همچنان لبخند میزنه!


⭐همون آقایی که مظلومیت "علی" رو به ارث برده؟


⭐کدوم سیاست مداری تو دنیا بچه هاش اینقد سالم وپاکن؟جالبه حتی مردم نمیدونن چندتا بچه داره؟ دخترن یا پسر؟  اسماشون چیه؟


⭐همون آقایی که "پاکترین"آدما ،جونشونو کف دست گرفتن و فداش شدن.


⭐همون آقایی که از پست ترین مفتی های وهابی و بی ادب ترین رئیس جمهورهای غربی،تا بدترین آدمای روزگار دشمن خونی شن.


⭐⭐⭐همون آقایی که واسه بدحجابها گفت:او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است.نقصهای من باطن است. با این رفتارش خیلیا محجبه شدن.⭐⭐⭐


⭐همون آقایی که کوین بارت ،تحلیلگر آمریکایی بعد از دیدار باهاش گفت:حقایقی در پنج ثانیه از سخنان آیت الله خامنه ای وجود داشت که در پنج ساعت یاوه گویی های سیاستمداران غربی وجود ندارد


⭐همون آقایی که هر چی میکشه از یکرنگی و شجاعت خودش میکشه.


⭐همون آقایی که دشمناش دلار دلار پول خرج میکنن تا تو چشم مردمش خرابش کنن اما نمیتونن.


⭐میگن اگه نبود،با وجود این همه فتنه و دسیسه های دشمن،باوجود همه نامردی ها وخیانت های داخلی،باوجودهمه نافرمانی ها و بی تدبیری های مختلف ،ایران الآن کشوری بود از افغانستان بدتر.


⭐همون آقایی که کابوس خواب سران اسرائیل، عربستان و داعشه.


⭐⭐⭐همون آقایی که نگاش و توکلش به خداست و معتقده کدخدا هیچ غلطی نمیتونه بکنه⭐⭐⭐


⭐⭐⭐همون آقایی که وقتی اوضاع کشور قاراش میش شده از امام زمان(عج) کمک میگیره⭐⭐⭐


⭐همون آقایی که با دیدنش غم از دل آدم میره.یه چهره مداواگر داره!


⭐استادمون میگفت: اوایل انقلاب ،تلویزیون های غربی تصویر امام رو بدون صدا پخش میکردن و میگفتن: صداش کاریزما داره،مردمو جذب میکنه! حالاهم

تلویزیون هاشون موقع اخبار فقط صدای آقا رو پخش میکنن میگن: تصویرش کاریزما داره.مردمو از راه به در میکنه!


⭐همون آقایی که آرزومونه تا ظهور آخرین حجت خدا سایه اش بالا سرمون باشه.

⭐همون "آقایی"... که خیلی هم مولاست

جاش روی چشم ماست

ولی یکم تنهاست


⭐همون آقایی که دلمون بهش خوشه

اخم کنه دشمنا رو میکشه

همون که اسمش روشه:


 👈〰آقا〰👉


"آقا "رو از هر طرف که بخونی آقاست!


 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

هـر راه بـجــز راه تـو کـج خـواهـد شـد

بـی لـطــف تـو آسـمـان فـلــج خـواهـد شـد

مـا مـنـتـظـران اگـر بـخـواهـیـم هـمــه

امـسـال هـمـان سـال فـرج خـواهـد شـد


شعر سید مجتبی شجاع



 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

آغاز می کنم سخنم را به یا حسین

در می زنم به خانه ی معبود با حسین


کاری بخاطر رمضانم نکرده ام

اما گرفت دستِ تُهیِ مرا حسین


ما روزه دارها، همه یاد لب تؤایم

ای تشنه لب تر از همه ی تشنه ها، حسین


آخر مرا برای خودش می خرد شبی

من می شوم مسافر کرببلا حسین


🌺 بفدای لب عطشانت یا ابی عبد الله🌺


 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

دعا قدرتی شگرف دارد..

هنگامی که برای انسانها آرزوی سعادت میکنی، 

نیروی درونت به تمامی انسانهای پاک طینت متصل میشود؛

و راهی میشوی برای عبور تمامی دعاهای خیری که از تمامی مردم فرستاده شده؛

وآنگاه انرژیه دعاها، 

و برکت انسانهای روی زمین؛

وارد زندگیت می شود!

برای هم دعای خیر کنیم.

آرزو میکنم که مــهر؛

برکت؛

عشق؛

محبت؛ 

سلامتى همنشین شما باشند.



 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

via💯


وااااای که چقدر این شعر زیباست 




خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/

بی نهایت خسته و افسرده ام/

تا میان گور رفتم دل گرفت/

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/

روی من خروارها از خاک بود/

وای، قبر من چه وحشتناک بود!

بالش زیر سرم از سنگ بود/

غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/

هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/

سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/

خسته بودم هیچ کس یارم نشد/

زان میان یک تن خریدارم نشد/

نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/

ترس بود و وحشت و دلواپسی/

ناله می کردم ولیکن بی جواب/

تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/

آمدند از راه نزدم دو ملک/

تیره شد در پیش چشمانم فلک/

یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟

دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟

گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/

لرزه بر اندام من افتاده بود/

هر چه کردم سعی تا گویم جواب/

سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/

از سکوتم آن دو گشته خشمگین/

رفت بالا گرزهای آتشین/

قبر من پر گشته بود از نار و دود/

بار دیگر با غضب پرسش نمود:

ای گنه کار سیه دل، بسته پر/

نام اربابان خود یک یک ببر/

گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/

گوش گویا نامشان نشنیده بود/

نامهای خوبشان از یاد رفت/

وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/

چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/

بار دیگر بر سرم فریاد کرد:

در میان عمر خود کن جستجو/

کارهای نیک و زشتت را بگو/

هر چه می کردم به اعمالم نگاه/

کوله بارم بود مملو از گناه/

کارهای زشت من بسیار بود/

بر زبان آوردنش دشوار بود/

چاره ای جز لب فرو بستن نبود/

گرز آتش بر سرم آمد فرود/

عمق جانم از حرارت آب شد/

روحم از فرط الم بی تاب شد/

چون ملائک نا امید از من شدند/

حرف آخر را چنین با من زدند:

عمر خود را ای جوان کردی تباه/

نامه اعمال تو باشد سیاه/

ما که ماموران حق داوریم/

پس تو را سوی جهنم می بریم/

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/

دست و پایم بسته در زنجیر بود/

نا امید از هرکجا و دل فکار/

می کشیدندم به خِفّت سوی نار/

ناگهان الطاف حق آغاز شد/

از جنان درهای رحمت باز شد/

مردی آمد از تبار آسمان/

دیگران چون نجم و او چون کهکشان/

صورتش خورشید بود و غرق نور/

جام چشمانش پر از خمر طهور/

چشمهایش زندگانی می سرود/

درد را از قلب انسان می زدود/

بر سر خود شال سبزی بسته بود/

بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/

کِی به زیبائی او گل می رسید/

پیش او یوسف خجالت می کشید/

دو ملک سر را به زیر انداختند/

بال خود را فرش راهش ساختند/

غرق حیرت داشتند این زمزمه/

آمده اینجا حسین فاطمه؟!

صاحب روز قیامت آمده/

گوئیا بهر شفاعت آمده/

سوی من آمد مرا شرمنده کرد/

مهربانانه به رویم خنده کرد/

گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/

من کجا و دیدن روی حسین (ع)/

گفت: آزادش کنید این بنده را/

خانه آبادش کنید این بنده را/

اینکه این جا این چنین تنها شده/

کام او با تربت من وا شده/

مادرش او را به عشقم زاده است/

گریه کرده بعد شیرش داده است/

خویش را در سوز عشقم آب کرد/

عکس من را بر دل خود قاب کرد/

بارها بر من محبت کرده است/

سینه اش را وقف هیئت کرده است/

سینه چاک آل زهرا بوده است/

چای ریز مجلس ما بوده است/

اسم من راز و نیازش بوده است/

تربتم مهر نمازش بوده است/

پرچم من را به دوشش می کشید/

پا برهنه در عزایم می دوید/

بهر عباسم به تن کرده کفن/

روز تاسوعا شده سقای من/

اقتدا بر خواهرم زینب نمود/

گاه میشد صورتش بهرم کبود/

تا به دنیا بود از من دم زده/

او غذای روضه ام را هم زده/

قلب او از حب ما لبریز بود/

پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/

با ادب در مجلس ما می نشست/

قلب او با روضه ی من می شکست/

حرمت ما را به دنیا پاس داشت/

ارتباطی تنگ با عباس داشت/

اشک او با نام من می شد روان/

گریه در روضه نمی دادش امان/

بارها لعن امیه کرده است/

خویش را نذر رقیه کرده است/

گریه کرده چون برای اکبرم/

با خود او را نزد زهرا (س) می برم/

هرچه باشد او برایم بنده است/

او بسوزد، صاحبش شرمنده است/

در مرامم نیست او تنها شود/

باعث خوشحالی اعدا شود/

گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/

قلب او بوی محبت میدهد/

سختی جان کندن و هول جواب/

بس بود بهرش به عنوان عقاب/

در قیامت عطر و بویش می دهم/

پیش مردم آبرویش می دهم/

آری آری، هرکه پا بست من است/

نامه ی اعمال او دست من است/

ناگهان بیدار گردیدم زخواب/

از خجالت گشته بودم خیس آب/

دارم اربابی به این خوبی ولی/

می کنم در طاعت او تنبلی؟

من که قلبم جایگاه عشق اوست/

پس چرا با معصیت گردیده دوست؟

من که گِریَم بهر او شام و پگاه/

پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

من که گوشم روضه ی او را شنید/

پس چرا شد طالب ساز پلید؟

چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل/

جملگی از روی مولایم خجل/

شیعه بودن کی شود با ادعا؟

ادعا بس کن اگر مردی بیا/

پا بنه در وادی عشق و جنون/

حبّ دنیا را ز قلبت کن برون/

حبّ دنیا معصیت افزون کند/

معصیت قلب ولیّ را خون کند/

باش در شادی و غم عبد خدا/

کن حسابت را ز بی دینان جدا/

قلب مولا را مرنجان ای جوان/

تا شوی محبوب رب مهربان/


 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

خاطره ای شنیدنی از استاد شفیعی کدکنی :



 چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ...

بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:

«استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!».

استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.

استاد 50 ساله‌ با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ که به تن داشت، گفت:

«حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم:

من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.

استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند:

نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...

اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.

نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.

از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...

استاد حالا خودش هم گریه می کند...

پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...

حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.

آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند.

پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.

اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.

بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.

گفتم: این چیست؟

گفت: "باز کنید؛ می فهمید".

باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!

گفتم: این برای چیست؟

گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."

راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!

مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟

گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.

در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.

روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم...

گفتم: "چه شرطی؟"

گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!

گفتم: هیچ شنیده ای که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران، به آن ها پاداش می دهد؟!

(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها – قرآن کریم، سوره انعام، آیه160) ً



 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو
  • ۰
  • ۰

خواب دیـدم قبرتــان آخر طـلـایی می شود


بُغض مانده در گلو عُقده گشایی می شود


دور قـبـر پـاکـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن


خشت ها بر روی هم،بر پا بنایی می شود


گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ایــوان زیـبـای بــقـیـع


عـاقـبـت یــک صـبـح زیـبا رونمایی می شود .. ان شاءالله



 منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :

http://aksestan.blog.ir

  • آنیتا جوجو